محل تبلیغات شما
دوست اش می دارم چرا که می شناسم اش، به دوستی و یگانه گی. -شهر همه بیگانه گی و عداوت است. - هنگامی که دستان مهربان اش را به دست می گیرم تنهایی غم انگیزش را در می یابم. اندوه اش غروبی دل گیر است در غربت و تنهایی. هم چنان که شادی اش طلوع همه آفتاب هاست و صبحانه و نان گرم، و پنجره یی که صبح گاهان به هوای پاک گشوده می شود، و طراوت شمع دانی ها در پاشویه ی حوض. چشمه یی پروانه یی و گلی کوچک از شادی سرشارش می کند، و یاسی معصومانه از اندوهی گرانبارش: این که بامداد

از "پابلو نرودا"

عشقی که به جز تفاهمی آشکار نیست..... "احمد شاملو"

از "فرناندو پسوا"

اش ,یی ,شادی ,تنهایی ,گی ,ها ,شمع دانی ,دانی ها ,طراوت شمع ,و طراوت ,می شود،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها